یواشکی نویسیهای خاله ریزه

ساخت وبلاگ

سلامی دوباره بعد از حدود یکسال

دوشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۱12:31

سلام سلام صد تا سلام.

نمیدونم هنوز کسی هست یا نه؟!!!

من اومدم با کلی خبر و اتفاق که برام افتاده.

امیدوارم همگی در سلامت کامل باشین و اگه اینجا را هنوز میخونین بدونین که خیلی دلم براتون تنگ شده بود.

میام و از این یکسال مینویسم.

خاله ریزه

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 44 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:56

آنچه گذشت ...سه شنبه ۱۳۹۹/۰۷/۲۲ • 12:24 پارسال اواسط شهریور به طور کاملا ناگهانی مادرم دل درد خیلیییی شدیدی گرفت و یک هفته بستری شد. پانکراتیت شده بود و تو بررسی های بیشتر معلوم شد که توده پانکراس داره. ارجاعمون دادن بیمارستان طالقانی تهران برای جراحی "ویپل" 8 ساعت جراحی با پلاکت زیر 60 هزار و دیابت ریسک عملش بسیار بالا بود و احتمال موفقیت آمیز بودن عمل 30 درصد. تصور کنین حال اون ساعات ما رو پشت در اتاق عمل. مامان عملش تموم شد و یک هفته تمام منتقل شد به آی سی یو. یک هفته من پیشش بودم و سه هفته هم خواهرم. جراحی خیلیییی سنگینی بود. قسمت مهم این عمل اینجا بود که دکتر گفت پانکراس سالمه سالم بود ولی کیسه صفرا در حال انفجار. تشخیصشون کنسر صفرا. خلاصه اینکه روزا و شبای خییییلی بدی رو پشت سر گذروندیم. وزن مامان از 62 کیلو رسید به 48 کیلو. جرات نداشتیم ببریمش شیمی درمانی. تشخیص دکتر جراح و خون هم همین بود که زیر شیمی درمانی تموم میکنه. اما بعد از 6 ماه رسیدگی بالاخره توکل کردیم بخدا و رفت واسه شیمی درمانی. 5 جلسه رو تموم کرده و ماه دیگه باید "پت اسکن" انجام بده که معلوم بشه درمانش تو چه مرحله ای هست.دل و دماغ نمونده بود برام که بیام و بنویسم. اما خدا رو خیلی شاکریم که یکسال دیگه مامان رو کنار خودمون داشتیم و امیدواریم که این بیماری رو به طور کامل پشت سر گذاشته باشه و حالا حالاها کنارمون باشه.چند روز گذشته هم درگیر اثاث کشی بودم. آپارتمان رو تبدیل کردم به ویلایی. ولیییییییی ... ولی همه چی رو بابتش فروختیم ماشین و طلا و کلی وام گذاشتیم رو پول آپارتمان تا شد این خونه جدید. اما خدا رو شکر از خونه جدید راضیم. یه خونه 160متری با 110 متر بنا. پر از نور. ان شاالله که خونه جدید برامون پر یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 54 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:56

شاید کرونایکشنبه ۱۳۹۹/۰۸/۱۸ • 12:23 سلام علیکم.جناب "میم" الان زنگ زد میگه احساس سرماخوردگی دارم یعنی دلم میخواد لهش کنم. دیشب بارها بهش گفتم تو انگار علائم کرونا رو داری. هی من گفتم هی اون انکار کرد. الان زنگ زده و اعتراف میکنه. من نگران مادرم شدم. اون طفلی سیستم ایمنیش خیلی ضعیف شده به خاطر شیمی درمانی. الانم احساس میکنم خودم گلوم یه جوریه برم خودمو معرفی کنم به واحد بهداشت جناب "میم " هم لو میدم خاله ریزه • یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 42 تاريخ : شنبه 16 بهمن 1400 ساعت: 18:56